برای مطالعه صفحات زیر، بر روی نام آنها کلیک کنید
متن کامل فیلمنامه اگه می دونستم
آدرس و شماره تماس تهیه کنندگان
متن کامل فیلمنامه (فارست گامپ)
متن کامل فیلمنامه (بی خوابی در سیاتل)
متن کامل فیلمنامه (گاو خشمگین)
متن کامل فیلمنامه (بایسیکل ران)
فیلمنامه نویسی برای فیلم مستند
نگاهی به فیلمنامه (کرایمر علیه کرایمر)
معرفی کتاب آموزش فیلمنامه نویسی (داستان) نوشته رابرت مک کی
مجموعه متن کامل فیلمنامه های خارجی
مقایسهی شیوهی بازیگری آلپاچینو و رابرت دنیرو
کتاب دستور کار فیلمنامه نویسان خوانشی خوب
نگاهی به فیلمنامه «شاهدی برای تعقیب»
گزارش نگارش فیلمنامه «ولنتاین غمگین»
درس هایی پیرامون فیلمنامه نویسی برای آماتورها (1)
تکنولوژی تشخیص چهره در دوربین دیجیتال
فیلمبرداری با دوربین عکاسی دیجیتال
چه کسی داستان را تعریف می کند؟
در ابتدای راه اندازی این صفحه ، مطالب آموزشی بسیاری را ارائه دادیم و در زیر هر کدام این جمله را نوشتیم که اگر از این مطلب رضایت داشتید در قسمت نظرات برایمان بنویسید تا آن مطلب را در شماره های بعدی ادامه دهیم.
اما علیرغم آمار نسبتا خوب بازدید از این مطالب، هیچ گاه نظری از شما دوستان دریافت نکردیم.
همچنان به شما کاربر گرامی یادآوری می کنیم، بسیاری از مطالب سریالی بوده و ما منتظر نظرات شما هستیم تا با انتشار شماره های بعدی بتوانیم خدمتی هرچند کوچک انجام داده باشیم.
با تشکر
صرفا جهت یادآوری
جزییات
- تاریخ اکران: 8 نوامبر 2013
- زمان: 134 دقیقه
- ژانر: زندگی نامه، درام، تاریخی
- بازیگران: چیوتل اجیوفور، مایکل کی ویلیامز، مایکل فاس بندر و برد پیت
- کارگردان: استیو مک کویین
- محل فیلمبرداری: نیو اورلئان ایالت لوییزیانا
- رده سنی: R: خشونت، بی رحمی، کمی محتوای جنسی
- امتیاز imdb: 8.7
- امتیاز منتقدان متاکریتیک: 97 از 100 از 46 رای
- امتیاز کاربران متاکریتیک: 7?9 از 10 از 152 رای
- فروش هفته ی اول در آمریکا: 923?715 دلار
- فروش تا 19 نوامبر در آمریکا: 25?796?510 دلار
دیالوگ به یادماندنی
سالمون نورث آپ: «من نمی خوام زنده بمونم، می خوام زندگی کنم»
خلاصه فیلم
این فیلم بر پایه ی یک داستان کاملا واقعی درباره ی مردی است که برای بقا و آزادی با سرنوشت، دست و پنجه نرم می کند.
چیوتل اجیوفور در نقش سالمون نورث آپ، مردی سیاه پوست ساکن ایالت شمالی نیویورک در آمریکای پیش از جنگ داخلی است که دزدیده می شود و به عنوان برده به فروش می رسد. او در تلاش برای زنده ماندن و البته حفظ عزت خود، با بی رحمی های ارباب بد سیرتش (که نقش آن را مایکل فاس بندر ایفا می کند) و مهربانی های غیر منتظره روبرو می شود.
در سال دوازدهم این ماجرای پرحادثه ی فراموش نشدنی سالمون نورث آپ، ملاقات با یک فعال کانادایی ضد بردگی (با بازی برد پیت) موقعیتی برای سالمون فراهم می کند که زندگی اش را برای همیشه از این رو به آن رو می کند.
فیلم گذشته تازهترین ساخته اصغر فرهادی در جشنواره کن امسال به نمایش در آمده و نامزد جایزه نخل طلاست. مطلب زیر گزیده ای است از نظر منتقدان ایرانی که نقد خود را به سفارش بی بی سی فارسی نوشته اند و منتقدان غیرایرانی که نقد خود را در نشریه های مختلف منتشر کرده اند.
این فیلم همزمان در فرانسه اکران شده و به زودی در کشورهای دیگر از جمله ایران نیز به نمایش درخواهد آمد.
محمد حقیقت
این منتقد سینما نوشته است: در "گذشته" همچون فیلم "جدائی نادر از سیمین" رابطه خانوادگی چند نفر از طبقه متوسط و درگیری های عاطفی - خانوادگی آنها مطرح می شود که مردی ایرانی (احمد، با بازی خوب علی مصفا، شوهر سابق یک زن فرانسوی به نام ماری) باید بعد از چهار سال جدایی و ترک فرانسه، از تهران به پاریس باز گردد تا مراحل اداری و کاغذ بازی های طلاق خودشان را به اتمام برساند و ماری بتواند با شخص دیگری ازدواج کند. در این فاصله که احمد غایب است، ماری که در داروخانه کار می کند با مرد دیگر فرانسوی (سمیر، با بازی طاهر رحیم، که در مغازه خشکشویی کار می کند) آشنا شده که وی دارای زن و یک پسر کوچک هم هست. این دو سخت به هم علاقمند شده اند. از سوی دیگر، ماری (با بازی خوب برنیس بژو) نیز دو دختر دارد. احمد در رابطه با این دو خانواده، تلاش دارد به نوعی به آنها یاری رساند. کنکاش در گذشته اینها، مسائلی را رو می کند که در زندگی روزمره آدمهای اطرافمان هم می توان سراغ گرفت. هیچ قهرمان پروری یا مسائل حاد و شگفت انگیز غیر مترقبه ای، جدا از درام های خانوادگی روزمره، درفیلم رخ نمی دهد، اما پیچیدگی آدم ها در شرایط خاص، عواطف و احساسات شخصیت ها را دگرگون می کند. سوء ظن های کوچک، دردسرآفرین می شوند... اگر چه این فیلم هیچ ربطی به فیلمهای وسترن ندارد، اما آمدن احمد، تنها، به شهر (پاریس، که شهر او نیست) و باعث به هم ریختن مسائلی از گذشته دو خانواده، و سپس ترک شهر، تنها، می شود، یادآور خط ستون فقرات سناریوهای وسترنی است!
داستان فیلم به تمامی در پاریس و حومه آن اتفاق می افتد، اما کارگردان افسون این شهر و زیبائی های توریستی آن نشده است و دوربین کارگردان بسیاری از صحنه ها در داخل مکان ها، مثل مغازه خشکشوئی – داروخانه و منزل ها می گذرد متمرکز شده است.
فیلم دو ساعت ده دقیقه است که همچون فیلم قبلی فرهادی، تعلیق در آن به خوبی عمل می کند و هر لحظه که می گذرد، تماشاگر اطلاعات جدیدتری به دست می آورد. البته از آنجا که کارگردان احتمالا نگرانی این را داشته که ممکن است تماشاگر نکته ای را نفهمیده باشد، گاه اطلاعات داده شده را به شکل دیگری تکرار می کند یا صحنه ای را کش می دهد. (که البته خیلی جزئی است.)
سناریو "گذشته" کمی حالت عروسک های روسی را دارند که وقتی آن را باز می کنی باز هم عروسک کوچکتری درون آن هست و درون این یکی باز عروسک کوچک دیگری می توان یافت.
میزانسن ها، بازی گیری از هنرپیشگان و به ویژه از کودکان و نوجوانان فیلم، فرهادی را به عنوان فیلمسازی مسلط مطرح می کند که توانسته ترکیب خوب و هوشمندانه ای از یک فیلم منتقدپسند و در عین حال تماشاگرعام پسند را به وجود آورد.
پیتر بردشاو
پیتر بردشاو، منتقد سینمایی روزنامه گاردین، از 5 ستاره، 4 ستاره داده است و نوشته: "اصغر فرهادی با فیلمی پرجاذبه، میخکوب کننده و البته کمی تصنعی، به کن آمده است. فرهادی استیصال و خشمی را که در مبارزه با گذشته و خنثی کردن تصمیم های غلط زندگی وجود دارد به نمایش می گذارد."
آقای بردشاو فیلم را "درامی ظریف و در بیشتر لحظات استادانه و با بازی های کنترل شده و هوشمندانه" توصیف کرده و شکل ظریف موزاییک گونه از جزئیات، تغییرهای غیرمنتظره طرح داستان، پیچش های تعلیق آمیز و رازگشایی ها را ستوده است. به نوشته او "ساختار روایی شاید بیش از حد قاطعانه است"، و "غیبت مستمر یک شخصیت مهم از صحنه ها شاید حدس زدن صحنه آخر را کمی ساده کرده باشد.
او بیشتر لحظه های این فیلم را به گونه ای جالب و تازه، به "تئاتر صحنه ای" شبیه دانسته است. او انرژی و هوش مستمر در فیلمسازی اصغر فرهادی را "سخت تاثیرگذار" دانسته است.
او این سوال را مطرح می کند که آیا اصغر فرهادی از جزئیات و غافلگیری های داستانی به صورتی بیش از اندازه استفاده کرده؛ آن گونه آن را در مرز باورپذیری و باورناپذیری قرار داده باشد.
پرویز جاهد
نوشتن و قضاوت درباره فیلم فرهادی بعد از یک بار دیدن فیلم آن هم در فضای شلوغ و سرسام آور کن، کار ساده ای نیست، آن هم در مورد فیلمسازی که یکی از تم های اصلی فیلم هایش این است که درباره آدم ها نباید به سادگی قضاوت کرد.
"گذشته"، همانند "جدایی نادر ازسیمین" و "درباره الی"، فیلم چندلایه ای است با شخصیت هایی چند بعدی و پیچیده که به تدریج خود را در دل روایت اصلی و درامی پرتنش با محور خانواده و زندگی زناشویی، افشا می کنند. این جا هم، همان تم های همیشگی فرهادی مثل حقیقت و دروغ، به بن بست رسیدن رابطه زناشویی، اعتماد و قضاوت درباره آدم ها را داریم.
"گذشته" مثل فیلم های دیگر فرهادی، آرام شروع می شود اما به تدریج به طوفانی سهمگین تبدیل شده و شخصیت ها را در برابر هم قرار می دهد. علی مصفا و برنیس بژو در نقش زن و شوهری که بعد از چند سال جدایی، هنوز عواملی آنها را به هم وابسته می کند و اجازه نمی دهد که به سادگی از هم جدا شوند، به شدت باورپذیر و متقاعد کننده اند. طاهر رحیم نیز بار دیگر، قدرت بازیگری اش را در نقشی متفاوت به ما نشان می دهد.
فرهادی در کنفرانس مطبوعاتی فیلمش در کن گفت که با تغییر جغرافیای فیلمش، سبک سینمایی اش تغییر نمی کند. حرفش کاملا درست است. «گذشته»، همه عناصر سبکی و تماتیک فیلم های فرهادی را در خود دارد اما تفاوت این فیلم با فیلم های قبلی او در این است که او در این فیلم، بیش از حد، به فیلمنامه متکی است و کمتر به کارگردانی توجه کرده است. به نظرم آن قدر که دیالوگ ها و داستان و گره های داستانی برای فرهادی مهم بوده، ریتم فیلم، پیشرفت روایت و تدوین برایش اهمیت نداشته است.
فرهادی تا یک ساعت و نیم اول، عالی کار کرده اما در چهل دقیقه آخر، که ماجرای خودکشی سلین (همسر طاهر رحیم) به مسئله اصلی فیلم تبدیل می شود و همه مسائل دیگر فیلم را تحت الشعاع قرار می دهد، از مسیر منطقی و طبیعی اش دور می شود. در این بخش، فرهادی ما را بمباران اطلاعاتی می کند و می خواهد ما را با تکنیک های فیلمنامه نویسی اش و گره هایی که در لحظه بسته شده و فورا باز می شوند، مرعوب کند. در نتیجه، برخلاف بخش های اول فیلم که با دقت و مهارت کارگردانی شده، در این بخش با فیلمنامه ای مواجه ایم که انگار به سرعت دارد ورق می خورد. اما فیلم از دست نمی رود و فرهادی در پایان موفق می شود، دوباره کنترل خود را بر درام و شخصیت هایش به دست آورده و ما را با یک پایان بندی زیبا و تکان دهنده، غافلگیر کند.
فرهادی فیلم را در فرانسه و به زبان فرانسوی ساخته است اما فیلم فرهادی، هیچ شباهتی با سینمای فرانسوی ندارد. آدم های اصلی فیلم فرهادی، به ویژه دو مرد اصلی فیلم یعنی احمد(علی مصفا) و سمیر(طاهر رحیم)، هر دو پس زمینه خارجی دارند. موضوعی که می توانست به رویکرد اصلی یک فیلمساز فرانسوی، یعنی بحران هویت، ترومای مهاجرت و مسائل پسا استعماری تبدیل شود و یا رابطه سه گانه بین مصفا، برنیس بژو و طاهر رحیم شکل مثلث عاشقانه را پیدا کند اما فرهادی، عمدا وارد این فضاها و روایت ها نمی شود و درام پرتنش اگزیستانسیالیستی اش را حول محور تم اصلی اش، یعنی کشف حقیقت بنا می کند.
کیت میوئر
این منتقد سینمایی تایمز، از 5 ستاره به این فیلم 5 ستاره داده و نوشته که اصغر فرهادی در این "درام فوق العاده"، درکی عمیق از ذات آشفته وضعیت انسانی را به نمایش می گذارد. به نوشته او این فیلم نامزدی جدی برای نخل طلا به نظر می رسد.
او این فیلم را نمونه ای از علاقه اصغر فرهادی به ابهام و رازآلودگی دانسته که در فیلم "جدایی نادر از سیمین" هم نشان داده بود.
خانم میوئر بازی سه شخصیت اصلی فیلم را "فوق العاده" توصیف کرده و نوشته که آنها "خیزاب های احساسی ای ایجاد می کنند که مخاطب را به شکلی غیرمنتظره در خود غرق می کنند." به نوشته او هر یک از شخصیت های فیلم، همدردی مخاطب را بر می انگیزد و در عین حال، این همدردی را پس می زند.
به نوشته او، هیچ قهرمان یا برنده ای در این داستان نیست- داستانی که بر دوش مخاطب، بار رازی را می گذارد که هیچ یک از شخصت های داستان، هرگز آن را نخواهند دانست.
محمد عبدی
تجربه دیدنی دیگری از اصغر فرهادی که جهان تلخ و تیره ای بنا می کند که در آن انسان ها اسیر جبر و تقدیری به نظر می رسند که گریز و گزیری از آن نیست و فیلمساز ابایی ندارد که شخصیت هایش را- که هیچ کدام قهرمان نیستند؛ حتی شخصیت احمد که در ابتدا قهرمان به نظر می رسد، اما در نهایت نیست- تا سرحد سیاهی مطلق و تنهایی درونی عمیق- که ویژگی همه انسان هاست؛ گیرم که پنهانش کنند- پیش می برد و با دوربینی سیال و پر تحرک به مانند دو فیلم قبلی موفق می شود تماشاگر را در احوال درونی متلاطم آدم هایش شریک کند و او را از یک آرامش ظاهری به درون یک جهنم واقعی هدایت کند و با جزئیاتی به غایت حساب شده - که در نهایت این میزان «حساب شدگی» و بستن راه بر روی هر نوع غریزه و ناخودآگاه به فیلم لطمه می زند؛ از جمله دیالوگ های نمادین مثل اشاره به بند نیامدن باران که جایی در ساختار فیلم پیدا نمی کنند و به یکدستی اثر خدشه وارد می کنند - و نوعی تعلیق جذاب و گره گشایی لحظه به لحظه- که پیشتر در سینمای فرهادی وجود نداشت، اما در سه فیلم اخیر که می توان آنها را سه گانه فرهادی درباره مفهوم حقیقت و اشکال گونه گون آن دانست- تماشاگر را در تنشی مداوم- اما به شکلی خفیف تر از جدایی نادر از سیمین- قرار می دهد و به رغم کند شدن و تکرار برخی از لحظات، کماکان از فیلمساز و فیلمنامه نویس طراز اولی حکایت دارد که سینما را به شدت می شناسد.
جاستین چانگ
جاستین چانگ، منتقد نشریه ورایتی، نوشته که اصغر فرهادی با اینکه وطن خود ایران را ترک کرده تا فیلمی در پاریس با بازی برنیس بژو بسازد، فیلم "گذشته" نمی توانسته حسی بیش از این، به "خانه" داشته باشد.
به نوشته او، این فیلم هم مثل "جدایی نادر از سیمین" ملودرامی خانوادگی است که به شکلی بدیع، پیکرتراشی شده است. او فیلم را "فرشی تافته از رازگشایی ها"یی توصیف کرده که "به دقت طراحی شده است."
به نوشته جاستین چانگ، با وجود اینکه "حس ساختار روایی فرهادی در لحظاتی تقریبا بیش از حد قاطعانه است،" ولی او روی شخصیت ها، بازی ها و تم فیلم، توجهی "ریزبینانه" داشته است.
آقای چانگ بازی های فیلم را "قدرتمندانه" توصیف کرده است.
جف اندرو
این منتقد سایت اند ساوند، درباره فیلم نوشته است: مثل دو اثر قبلی اصغر فرهادی، "گذشته" فیلمی است که به شدت بر ریزه کاری های روانشناختی و اخلاقی در فیلمنامه متکی است؛ در واقع اگر به خاطر توجهی که فرهادی به جزئیات مشخصی از میزانسن می کند نبود، این فیلم ممکن بود که در برخی لحظات، "خیلی تئاتری" حس شود.
به نوشته او، گرفتارشدن شخصیت های جدایی نادر از سیمین در رازها و دروغ هایی مدام، به آن فیلم حسی کاملا ارگانیک و باورپذیر می داد، ولی در فیلم تازه فرهادی، برخی از از رازگشایی ها "ثقیل و حتی با حسی از تصنع به نظر می رسد."
او همچنین به برخی "شلختگی ها" در روایت اشاره کرده است و نمونه آن را فراموش شدن یکی از شخصیت های اصلی در طول چند صحنه ذکر می کند.
او نوشته است که به نظر او فیلم طولانی است و سخت است که در پایان بگوییم که دقیقا قرار است فیلم درباره چه کسی یا چه چیزی باشد.
این منتقد بازی ها را محکم و میزانسن ها را استوار دانسته است و با این حال، "گذشته" را "حتی در مقایسه با "چهارشنبه سوری"و "درباره الی"، "کمی مایوس کننده" دانسته است.
صحبتی با خواننده عزیز
کتاب حاضر در ابتدا جزوه ای بود جهت استفاده در کلاس های آموزشی که بعد از استقبال نسبتا خوب شاگردان کلاس ها و اصرار اطرافیان، سعی کردم با اضافه کردن مطالبی کاربردی و جامع تر ، تجربیاتم را در خدمت تعداد نفرات بیشتری بگذارم. از این روست که لحن کتاب، لحنی دوستانه و سر راست دارد و سعی بر آن بوده تا ارتباط صمیمی بین خود و هنرجویان را نیز در این کتاب حفظ نمایم. این کتاب به عنوان کتاب کار کلاس ها در تمامیه سطوح نیز قابل استفاده بوده و مطالب بر پایه فیلمنامه نویسی خلاق طرح ریزی گردیده است و نه کلیشه های مرسوم آموزش فیلمنامه نویسی.
درس اول:
در کلاس های فیلمنامه نویسی خلاق من، روشی پیگیری می شود که نمی دانم نویسندگان موفق از آن برای نوشتن آثارشان استفاده می کنند یا خیر. اما برای نویسندگان تازه کار فوق العاده مثمر ثمر بوده. در کلاس های من همه چیز فقط با یک ایده شروع می شود. در بعضی مواقع تنها یه کلمه. کلمه ای بسیار ساده که ذهن هنرجویان را درگیر فکر کردن به خلق یک موقعیت جذاب و دراماتیک می کند. بعضی افراد ذاتا دارای قدرت دراماتیزه کردن هر چیزی هستند. یکی از بستگان نزدیک من لطیفه هایی قدیمی را آنچنان دراماتیک بازگو می کند که امکان ندارد بتوانید حواستان را جای دیگری پرت کنید. آنچنان جذب داستانگویی او می شوید که محال است در آن لحظه به چیزی جز دنیایی که او خلق می کند بیاندیشید.
برای شروع نوشتن واقعا ضروریست که ذهنتان را از هرچیزی خالی کنید و تنها به یک کلمه و رابطه آن کلمه با دنیای پیرامونتان فکر کنید. آن کلمه چیست؟ برای تمرین ، اصلا مهم نیست که چه کلمه ای را در نظر می گیرید. یکی از بزرگترین مشکلاتی که در کلاس ها پیش می آید اینست که هنرجویان فکر می کنند اولین فیلمنامه ای که می نویسند باید به تهیه کنندگان ارائه شود و بعضا مورد استقبال پرشور آنان واقع گردد. هنرجویان فراموش می کنند که فروش فیلمنامه و یا ساخت یک فیلمنامه مستلزم تمرین بسیار است. آیا اگر به دنبال یادگیری نواختن گیتار بودید انتظار داشتید با تمرین نت ها، کسی به شما پولی بپردازد و یا از شما برای برگذاری کنسرت دعوت نماید؟! آیا اگر در حال تمرین پاس بغل پا بودید توقع داشتید کسی شما را برای عضویت در تیم ملی فوتبال کشورتان دعوت کند؟! مسلما جواب منفیست. اما نمی دانم چه می شود که هنرجویان ، این قضیه که نوشتن در کلاس تنها تمرین است را فراموش می کنند و اجازه تفکر خلاق را از خود می گیرند.
پس ذهن خود را از عواقب اندیشیدن به هر کلمه ای پاک کنید. حال که کلمه را پیدا کردید، سعی کنید داستانی یک خطی ، راجع به کلمه مورد نظر بنویسید. شاید این سخت ترین قسمت نوشتن یک فیلمنامه باشد. داستان یک خطی شما باید ، تکرار می کنم، باید دارای چند خصوصیت بارز باشد تا برای ادامه مسیر نوشتن مناسب تشخیص داده شود. خصوصیت های الزامی داستان یک خطی را به صورت سوال هایی مطرح می کنم. با جواب دادن به سوالات زیر می توانید تشخیص بدهید که آیا موضوع انتخابی شما می تواند به فیلمنامه ای موفق تبدیل شود یا خیر.
1.اگر این داستان یک خطی را به عنوان تبلیغات یک فیلم سینمایی بشنوید، حاضرید برای دیدنش پول و وقتتان را خرج کنید و به سینما بروید؟
2.آیا داستان شما درباره چیزیست که مردم اغلب به آن فکر می کنند؟ آیا مردم دغدغه داستان شما را در زندگی روزمره دارند؟
3.آیا موضوع داستان شما برای اولین بار تبدیل به فیلمنامه می شود؟ اگر نه، چه فرقی با نمونه مشابه خود دارد؟ آیا این تفاوت آنقدر بارز است که مردم برای دیدن این تفاوت به سینما بروند و سرخورده از دیدن فیلمی تکراری به خانه باز نگردند؟
4.آیا داستانتان بار آموزنده نیز دارد؟ آیا بیننده پس از دیدن فیلم چیزی به معلوماتش اضافه شده است؟
5.آیا قهرمان داستان ، در طی فیلم، تلاشی برای رسیدن به خواسته اش می کند؟ آیا مانعی پیش روی اوست؟ قهرمان داستان چگونه موانع را پشت سر می گذارد؟
6. آیا قهرمان داستان به خواسته اش می رسد؟ چگونه؟ اگر نمی رسد چرا و چگونه؟
7. آیا داستان دارای تصاویر زیبا هم هست؟ مطمئنید که داستانتان به جای فیلم نباید به نمایشنامه رادیویی تبدیل شود؟
جالب اینجاست که تنها پاسخ دادن به همین سوالات، داستان یک خطی شما را تبدیل به داستانی یک صفحه ای خواهد کرد و این بدان معناست که ناخودآگاه فیلمنامه نوشته اید. نوشتن واقعا به همین سادگیست. اجازه دهید ناخود آگاهتان نقش بیشتری در امر نوشتن ایفا کند. شما تنها و تنها مسئولیت هدایت ناخود آگاهتان را برعهده خواهید داشت.
اگر نخواهم بیش از حد حاشیه بروم باید این نکته را خاطر نشان کنم که جواب های قانع کننده به سوالات بالا ، پلیست برای رسیدن به نوشتن فیلمنامه ای با استانداردهای قابل قبول. شما می توانید هیچکدام از اصول را رعایت نکنید و فیلمنامه ای عالی بنویسید. اما باز هم می توانید آن را از لحاظ کیفی تکرار کنید؟ واقعیت موجود اینست که در اکثر مواقع چنین اتفاقی نخواهد افتاد.
1.اگر این داستان یک خطی را به عنوان تبلیغات یک فیلم سینمایی بشنوید، حاضرید برای دیدنش پول و وقتتان را خرج کنید و به سینما بروید؟
اگر شما نتوانید سینما رو های ثابت قدم و حرفه ای را برای دیدن داستانتان به سینما بکشانید، هرگز نخواهید توانست عموم مردم را برای این کار ترغیب نمایید. جواب دادن به سوال شماره1 دقبقا در مورد همین قضیه است. آیا داستانتان می تواند در ابتدا نظر تهیه کنندگان ، بینندگان و در نهایت منتقدان را به خود جلب کند؟ اینکه چه چیز توانایی جذب مخاطبان را دارد سوالیست که تمام تهیه کنندگان دنیای سینما به دنبال پاسخ دادن به آن هستند. شاید پاسخ دقیقی هم برای این پرسش وجود نداشته باشد، اما حداقل می توان تدبیری اندیشید تا با کمترین میزان ریسک مواجه شویم.
2.آیا داستان شما درباره چیزیست که مردم اغلب به آن فکر می کنند؟ آیا مردم دغدغه داستان شما را در زندگی روزمره دارند؟
بینندگان چه فیلمی یا داستانی را دوست دارند؟ چه چیزی برایشان جالب است؟ چه چیزی برایشان ارزشمند است؟ شما باید به همه این ها فکر کنید. تمنا می کنم دست از فریاد زدن این جمله که (من برای دل خودم می نویسم) بردارید. شما می توانید برای دل خودتان بنویسید، فیلم بسازید و یا شعر بگویید. اما اگر برای دل خودتان است، دیگر جلب نظر بینندگان نباید برایتان مهم باشد. دیگر فروش فیلمنامه را باید از سرتان بیرون کنید. ما در این کتاب نکاتی را مورد بررسی قرار می دهیم تا به ما کمک کند فیلمنامه ای بنویسیم که نه تنها دل خودمان بلکه دل هزاران بیننده دیگر را تسخیر کند.
سوال دوم مربوط به علایق و دلمشغولی های بینندگان احتمالی اثر شماست. احتمالا خیلی از خوانندگان کتاب سوال خواهند کرد که ما از کجا بدانیم علاقه مندی های بینندگان چیست؟ باید بگویم در نظر اول سوالتان درست به نظر می رسد، البته اگر از سیاره دیگری به روی زمین تشریف فرما شده باشید. ما همگی انسانیم و اگر هیچکس را نشناسیم، دست کم از علاقه مندی های خودمان کم و بیش آگاهیم. شاید حرفم کمی اغراق آمیز به نظر برسد اما به جرات می توانم بگویم ما با تک تک قهرمانان فیلم های موفق تاریخ سینما در حدی همذات پنداری می کنیم. چه قهرمان سوپر من باشد چه مایکل کورلئونه در سه گانه پدر خوانده. یکایک انسان ها خصایص مشترک اخلاقی دارند. تنها تفاوت میان ما، میزان توجه به هرکدام از این شاخه های انسانیست. به طور مثال من محبت به کودکان را به توجه به کهنسالان ترجیح می دهم و شاید شما دقیقا نقطه مقابل من فکر کنید. اما مطمئن هستم که می دانید کسانی هم هستند که به کودکان بیشتر توجه می کنند. این تفاوت هاست که شخصیت افراد را از هم متمایز می کند و نه خلاء ها. این تفاوت به این معنا نیست که شما کلا به دغدغه من فکر نمی کنید. پس اینجا می فهمید که من به چه موضوعی علاقه دارم. سوال اساسی اینست که آیا دغدغه من دغدغه ای فراگیر است یا خیر. اگر فراگیر بود و عده بیشتری خواستند داستانی راجع به آن بشنوند و ببینند داستانتان را بنویسید، اگر نه، آن را دور نیاندازید ، بلکه داستانتان را به طرزی بازگو کنید که علاقه مندی های من را نیز در بر بگیرد. اما پیشنهاد من نوشتن در مورد علاقه مندی ها به صورت ناب و با اصالت است.
3.آیا موضوع داستان شما برای اولین بار تبدیل به فیلمنامه می شود؟ اگر نه، چه فرقی با نمونه مشابه خود دارد؟ آیا این تفاوت آنقدر بارز است که مردم برای دیدن این تفاوت به سینما بروند و سرخورده از دیدن فیلمی تکراری به خانه باز نگردند؟
موضوع سوال سوم کپی نکردن از آثار سینمایی دیگر است. منظورم اقتباس نیست. کپی برداری به شما وجه خوبی نمی دهد. ضمنا در این کتاب قصد داریم نویسندگی خلاق را بیاموزیم و نه نویسندگی کپی کارانه. به شخصه حتی در بعضی مواقع از اقتباس هم دل خوشی ندارم و به هنرجویانم یادآوری می کنم که دنیای امروز دنیای تکرار ایده های موفق گذشته نیست. سرعت دنیا هر روز از روز قبل بیشتر می شود. کمتر پیش می آید کسی از قطار دنیا پیاده شده و با شما به گذشته ها نگاهی بیاندازد. به جای مجبور کردن مردم برای پیاده شدن از قطار، خودتان سوار قطار شوید و داستانتان را در قطار پر سرعت زندگی تعریف کنید. مطمئنا این کار انرژی و وقت کمتری را هدر خواهد داد و مخاطبان بیشتری را با شما همراه خواهد کرد. اما اگر همچنان قصد دارید داستانی تکراری را دوباره بازگو کنید، چیزی باید به آن اضافه کنید. باید امضاء شما پای این اثر باشد وگرنه عمر خودتان را بیهوده صرف تعریف داستان فرد دیگری کرده اید. اگر چیزی ندارید که به داستان اصلی بیافزایید و آن را بهتر کنید، پس تمام قضیه را فراموش کنید.
4.آیا داستانتان بار آموزنده نیز دارد؟ آیا بیننده پس از دیدن فیلم چیزی به معلوماتش اضافه شده است؟
سوال چهارم را خیلی ها دوست ندارند. اما خواهی نخواهی فیلم باید حاوی محتوا باشد. چه از نظر بصری و چه از نظر داستانی. محتوا را شاید بعضی ها با نام پیام اخلاقی بشناسند. مهم نیست. فیلم باید محتوایی زیر متنی داشته باشد. اگر نه که پس قصدتان از نوشتن فیلمنامه چیست؟ بهتر نیست به نوشتن گزارش روزانه ساخت ایستگاه مترو بپردازید؟! مطمئنا شما برای نوشتن دلیلی دارید. آیا یکی از دلایل اصلیتان بهتر کردن دنیای پیرامونتان نیست؟ تنها چیزی که یک نویسنده باید از آن فرار کند اینست که محتوا یا پیام اخلاقی فیلمنامه اش در لابه لای کلمات مخفی نشده باشد. پیام اخلاقی را در طی فیلم باید دید و از بازگو کردن آن در دیالوگ های شخصیت ها با جدیت اجتناب کنید. شما فیلم تبلیغاتی که نمی سازید.
5.آیا قهرمان داستان ، در طی فیلم، تلاشی برای رسیدن به خواسته اش می کند؟ آیا مانعی پیش روی اوست؟ قهرمان داستان چگونه موانع را پشت سر می گذارد؟
کنش،کلمه کلیدی جذابیت فیلمنامه است. هر فیلمی ، با هر داستانی، در هر ژانر و نوعی باید دارای کنش باشد. کنش در واقع نیروی محرک داستان است. بدون کنش هیچ اتفاقی در فیلم نخواهد افتاد.
کلمه کنش به برخورد شخصیت ها با هم، برخورد شخصیت ها با محیط و وقایع اطراف و در بعضی مواقع برخورد شخصیت ها با عقاید و افکار درونی خودشان است. در حقیقت پاسخ داستان به کنش ، الزاما واکنش را در برخواهد داشت.
شاید بعضی بگویند خب این پرسش چه ارتباطی به کنش دارد؟ من قاطعانه می گویم، خواست قهرمان ایجاد کنش خواهد کرد. داستانی که فاقد خواسته های قهرمان باشد هیچ کنشی را ایجاد نمی کند و در پی آن واکنشی هم از سوی دیگر شخصیت ها ، عوامل محیطی و افکاری به شخصیت ها بر نخواهد گشت.
اصولا قهرمانی که خواسته ای نداشته باشد، قهرمان نیست. مثلا فرض کنید رستم دستان در شاهکار فردوسی، هیچ خواسته ای نداشته باشد. خب؟! اصلا داستانی شکل نخواهد گرفت. بعضی از فیلمسازان غالبا تازه کار برای شکستن قواعد و رد شدن از خطوط قرمز فرضی و برای به رخ کشیدن قدرت کارگردانی و نویسندگی نداشته شان فیلم هایی را می نویسند و می سازند که قهرمان هیچ هدفی ندارد. مثلا فردی را در تصویر نشان می دهند که از صبح تا شب در اتاق در بسته ای بی هدف به دور خود می چرخد. به نظر شما این فیلم است؟ این داستان است؟ حتی در فیلم های ضد داستان هم قهرمان فیلم به دنبال هدفیسیت(در فصول بعد به انواع پیرنگ نیز پرداخته خواهد شد). اتفاقا قدرت نویسندگی در این است که برای فردی که هیچ کاری نمی کند هم هدفی در نظر گرفته شود . مثلا قهرمان از وقت کشی و به بطالت گذراندن زندگی قصد رسیدن به هدفی را داشته باشد. این هدف می تواند انتقام از خود باشد و یا سرکوب تمایلاتی که برای قهرمان ناخوشایند است.
حال توضیح خواهم داد که چرا خواسته قهرمان ایجاد کنش می کند. شما قهرمانی دارید که چیزی یا کسی را می خواهد، چیزی یا اشخاصی قصد ممانعت از رسیدن قهرمان به خواسته اش را دارند. این یعنی کنش، یعنی داستانی ناب.
حتی امکان دارد این موانع از درون خود قهرمان نشات گرفته باشند. برای مثال قهرمان می خواهد از بانکی سرقت کند، وجدانش مانع این کار می شود. بین خواست قهرمان و وجدانش رابطه ی کنش و واکنش رخ می دهد.
این که قهرمان چگونه به خواسته اش می رسد نیز بسیار مهم است. قهرمان می خواهد از بانک سرقت کند، وجدانش مانع او می شود، قهرمان به نحوی که ما نمی دانیم از پس وجدانش بر می آید و از بانک سرقت می کند. آیا چیزی در این میان گم نشده است؟ اگر به سلیقه من باشد می گویم تمام داستان مفقود است. حتی اگر شده یک فریم در فیلم ببینیم که نشان دهنده چگونگی فائق آمدن شخصیت بر مشکلات باشد هم داستان همچنان پا برجاست اما بدون آن داستانی رخ نداده است.
6. آیا قهرمان داستان به خواسته اش می رسد؟ چگونه؟ اگر نمی رسد چرا و چگونه؟
این که قهرمان داستان به خواسته اش می رسد یا خیر هیچ ارتباطی به کیفیت داستان ندارد. منظورم اینست که پایان خوش لزوما بد نیست و لزوما خوب هم نیست. شما نمی توانید بگویید این فبلمنامه خوب است یا ضعیف چون قهرمان در آخر به خواسته اش می رسد یا نمی رسد.
با همه این اوصاف بسیار مهم است که از ابتدا بدانید قهرمان به آنچه در طول فیلم برایش تلاش کرده است می رسد یا خیر. و در هر صورت چه قهرمان به خواسته اش برسد و یا نه، این تلاش قهرمان ، داستان را شکل داده است. هرچه کنش بین نیروهای خیر و شر داستان بیشتر و منطقی تر باشد، داستان برای مخاطب جذاب تر می شود.
چند ماه پیش برای یکی از هنرجویانم راجع به لزوم رخ دادن اتفاق در فیلم و کنش توضیح می دادم. به او گفتم فیلمنامه شما فاقد اتفاقات مهم و کنش است. در جلسه بعد حدود پانزده تصادف رانندگی ، دو فقره دزدی، یک قتل و چند جرم بی ربط به موضوع را به فیلمنامه اضافه کرد. از آن زمان به بعد ، از گفتن کلمه اتفاق عذاب وجدان می گیرم. منظورم از اتفاق ، معنای دقیق کلمه است. چیزی که برای شخصیت پیش می آید. اما نه لزوما حادثه. اتفاق در فیلمنامه باید یا توسط شخص قهرمان ایجاد شود و یا در بازخورد تصمیمات و اعمال قهرمان. حادثه ای به مانند تصادف رانندگی اگر توسط شخص قهرمان ، اعمال و تصمیمات او رخ نداده باشد و هیچ تاثیر مثبت و یا منفی بر روند داستان نداشته باشد ، هیچ ارزشی ندارد و برفرض فیلمبرداری چنین صحنه هایی ، تدوین گر باهوش آن صحنه را با نگاه اول از فیلمتان حذف خواهد کرد.
هر اتفاق ، باید چیزی را به فیلم اضافه کند. چه مثبت و چه منفی. هر اتفاق باید قدمی باشد در پیشبرد داستان. هر اتفاق باید گامی باشد به سوی حل معمای فیلم. هروقت به اینجای صحبت می رسم، شخصی می گوید : این اتفاقات در زندگی برای همه می افته. باید در جواب این حرف باید بگویم ما زندگی نمی سازیم، کار ما ساخت فیلم است. آدمی در زندگی خیلی کارهای دیگر هم می کند، آیا ما باید تمام کارهای شخصیت های داستان را گزارش وار در فیلمنامه لحاظ کنیم؟ اگر اینگونه بود فیلم هایی که کل زمان زندگی یک شخصیت را در شصت سال نشان می داد، شصت سال طول می کشید و این نکته که جذابیت کجاست ، کلید حل این معما به نظر می رسد.
7. آیا داستان دارای تصاویر زیبا هم هست؟ مطمئنید که داستانتان به جای فیلم نباید به نمایشنامه رادیویی تبدیل شود؟
تصاویر زیبا از نظر من به دو دسته تقسیم می شوند. به کار بردن یک دسته از تصاویر ، می تواند فیلم را به یک شاهکار تبدیل کند و به کار بردن تصاویر دیگر می تواند سطح کیفی فیلم خوبی را تا حد تیزر های بازرگانی پایین بکشد.
تصاویری که موجب رشد ، بسط و ارتقا فیلم می شوند دقیقا تصاویری زیبا هستند که به داستان گویی و شکل گرفتن روایت نیز کمک می کنند. اما در مقابل تصاویری هم گاها در فیلم ها استفاده می شود که علیرغم زیبایی ، هیچ تلاشی برای قصه گویی ندارند. اینگونه تصاویر همان تصاویر زائد به حساب می آیند.
یک اصل بسیار کلی و مهم را فراموش نکنید. هرچه که در فیلم اضافه می شود ، باید در راستای پیشبرد داستان و ایجاد رابطه کنش و واکنش باشد.
پارک بسیار شلوغ است. آنقدر شلوغ که صدای چه چه هیچ پرنده ای به گوش نمی رسد. تنها نشانی وجود پرندگان فضله هایی از آنهاست که بر جای جای نیمکت ها برجا مانده،و این گواهی را می دهد که حتی اگر دیده و شنیده نمی شوند ، اما وجود دارند.
پیر مرد تک وتنها در منتها الیه سمت راست نیمکتی زرد رنگ در خود فرو رفته. موهای یکدست ،سفید رنگش را حسابی آب و جارو کرده. سبیل بلندش که انسان را به یاد تصاویر حک شده بر روی قلیان های قدیمی می اندازد حسابی چرب و براق است. کراواتی طوسی رنگ ، که با رنگ کت کهنه، اما تمیزش حسابی ست شده، گه گاه با وزش بادی آرام و گرم به مانند دم گربه تکان تکان می خورد.دختر بچه ای دست در دست مادر جوانش از کنار او در حال عبور است. پیرمرد ناخواسته نگاهی به دخترک می اندازد و لبخندی بر روی لبانش نقش می بندد. دخترک با بی تفاوتی زبانش را تا آنجا که جا دارد از حلقومش بیرون می آورد و مادرش دست او را به دست دیگرش می دهد و بلند بلند به فرمی که حتما پیرمرد بشنود می گوید: خجالت هم نمی کشه با این سنش، مرتیکه هیز!!!!
پیرمرد گویی حرف او را نمی شنود و یا نمی خواهد که بشنود، همچنان با سرخوشی غرق در خوشی دیدار کودک است. پس از عبور دخترک و مادر جوانش، پیرمرد دوباره سر خود را در دستانش می گیرد و به مانند کسانی که روضه می خوانند خود را به جلو و عقب تکان می دهد.
پسری جوان با موهای بلندی که در نگاه اول به دختران می ماند در کنار پیرمرد می نشیند. صدای آهنگ تندی که از هدفنش بلند شده پیرمرد را متوجه حضور او می کند. پیرمرد نگاهی زیر چشمی به او می اندازد. سپس تکیه می دهد تا زاویه دیدش را وسعت بخشد. پسرک در دنیای خود است و با حرکات آرام لبانش، خواننده فرنگی آهنگ را همراهی می کند. پیرمرد دست چپش را از پشت به سر پسر نزدیک می کند، خیلی آرام ، گویی به دنبال شکار پروانه ایست.
پسرک ناگهان با جهشی از جایش می پرد ، پیرمرد دستش را به سرعت پس می کشد، پسرک از جیب جلوی شلوار جینش گوشی موبایلش را خارج می کند، هدفن را از گوشش بیرون می کشد و با عشوه ای مثال زدنی تلفن را پاسخ می دهد و از کنار پیرمرد می گذرد، بی آنکه نگاهی به او بی اندازد. پیرمرد همچنان به پسرک و عبورش از میان انبوه جمعییت و درختان می نگرد. با عجله سر خود را لمس می کند و دستش را نگاهی می اندازد. چیزی نیست جز فضله پرندگان و این گواهی را می دهد که حتی اگر دیده و شنیده نمی شوند ، اما وجود دارند.
اشکان جلالی فراهانی
بسیاری از دوستان از من خواسته بودند تا تعدادی از فیلمنامه های مطرح تاریخ سینما رو با زبان اصلی براشون بفرستم. از اونجایی که پاسخ دادن به تک تک ایمیل ها و ارسال مطالب به صورت نفر به نفر کاری بس مشکل و زمان بر است، تصمیم گرفتم لینک دسترسی به چندین و چند فیلمنامه خوب رو براتون درج کنم. امیدوارم که از خوندنشون لذت ببرید.
ضمنا به زودی و برای اولین بار تعدادی از این فیلمنامه ها ترجمه، و به صورت رایگان در اختیار شما عزیزان قرار خواهد گرفت.
برای خواندن مطالب اینجا کلیک کنید
نظرات:
سیامک: امکان ترجمه و انتشار همین فیلمنامه ها براتون هست؟
پاسخ مدیر: همونجور که گفتم به زودی ترجمه این فیلمنامه هارو خواهید دید. در حال حاضر یکی ازین فیلمنامه در دست ترجمه و تایپ می باشد
...................................
ناشناس: کار جالب کردید. ممنون
پاسخ مدیر: قابل شما مخاطب عزیز رو نداره
...................................
ناشناس: می خوام فیلمنامم رو براتون بزارم تا همه بخونن. امکانش هست؟
پاسخ مدیر: بله. حتما. خوشحال می شم. به زودی تمام فیلمنامه های بلند و کوتاه ارسالی شما عزیزان رو با نقد کامل منتشر خواهم کرد. در ضمن یه بخشی رو داریم راه می اندازیم تا شما فیلمنامه هاتون رو بدید و ما هم در فروش و ارائه اونها به تهیه کنندگان کمکتون کنیم